Memoirs – Showra Makaremi

103

رذگ

های آن چین ـدار اسـت و م ـادرم ‌ اسـکاتلندی ب ـه ت ـن دارد کـه سرشـانه آن را از کمــر در دامنــی ســفید فــرو کــرده اســت. عکــس از پاییــن کن ـد. ان ـگار نف ـر سـومی ‌ گرفت ـه شـده، م ـادرم ب ـه عـکاس ن ـگاه نمی هـای سـفیدش ‌ زنـد. دندان ‌ وجـود دارد کـه مـادرم دارد بـا او حـرف می ‌ ی ‌ هــای برجســته ‌ بــاز پیداســت. نیمــرخ او گونه ‌ هــای نیمه ‌ از میــان لب بســته اســت بــا ‌ کنــد. چشــمانش نیمه ‌ اش را بیشــتر آشــکار می ‌ چهــره دو ابـروی کمانـی میـان پیشـانی فراخـش. موهایـش را از پشـت بسـته، . دسـت چپـش ‌ هرچنـد کـه چنـد تـار مـو هـم بـه دور صورتـش ریختـه ک ـه دس ـت راس ـتش ان ـگار کلم را ‌ را ب ـه پهل ـو تکی ـه داده، در حال ـی خــورد و ‌ کنــد، در واقــع نــوک انگشــتش دارد تــکان می ‌ همراهــی می در عکـس محـو اسـت. دی ـوار سـفید پشـت سـرش خال ـی اسـت ب ـه اش حالتـی خنـدان دارد و متمرکـز. ‌ جـز یـک کلیـد بـرق. چهـره ی شـیراز، جایـی کـه پـدر و مادرم ‌ در عکـس دیگـری بـر دیـوار خانـه کردنـد و حـالا مادربزرگـم در آن زندگـی ‌ پیـش از انقـاب زندگـی می ی قبلــی همــان زن را شــناخت. ‌ تــوان چهــره ‌ ســختی می ‌ کنــد، بــه ‌ می ، چن ـد م ـاه پی ـش از م ـرگ م ـادرم گرفت ـه ۱۳۶۷ ای ـن عکـس در به ـار ی مرخص ـی را در ‌ ش ـده اس ـت، زمان ـی ک ـه م ـادرم فرص ـت س ـه روزه میـان خانـواده گذرانـده بـود. در همـان سـالنی کـه عکسـش بـه دیـوار ی سـیاه بـه سـر دارد و روی ‌ زده شـده، چهارزانـو نشسـته و یـک مقنعـه مقنعـه هـم چـادری سـیاه. دسـتان ظریفـش روی زانوانـش قـرار گرفتـه رنــگگشــاد از زیــر چــادر پیداســت. ‌ های یــک بلــوز کِرم ‌ و آســتین درخشـند و لبخنـد تابناکـی ‌ بـه عـکاس چشـم دوختـه، چشـمانش می بـه لـب دارد. سـرش قـدری بـه سـمت راسـت چرخیـده، گودرفتگـی . خوشــبخت ‌ انــد ‌ هایــش فــرو رفته ‌ چشــمانش مشــخص اســت و گونه رسـد و مملـو از اعتمـاد. ‌ بـه نظـر می بـه تازگـی، یکـی از دوسـتان پـدرم عکـس جدیـدی بـه او داده کـه اس ـت ب ـرای زندگ ـی “م ـوزه”: عک ـس را هن ـگام ی ـک ‌ اتف ـاق مهم ـی

Made with FlippingBook HTML5