Memoirs – Showra Makaremi

141

همانتداهش

شـد اطمینـان کـرد. ‌ در داخـل زنـدان عملـی نیسـت. بـه هیچکـس نمی تـوّاب و غیـر تـوّاب نداشـت و تـا آنجایـی که مـن اطلع دارم خـودش را آوردنـد کـه ‌ در خـط وسـط نگـه داشـته بـود. یعنـی وقتـی کـه فشـار می گفتـه اسـت کـه مـن ‌ کـرده اسـت و می ‌ از مجاهدیـن انتقـاد کنـد، نمی کننـد ‌ دانـم بیـرون چـه کار می ‌ هاسـت کـه در زنـدان هسـتم، نمی ‌ سال توانـم از شـما هـم تعریـف یـا ‌ کـه بخواهـم انتقـاد یـا تعریـفکنـم. نمی خواهـم ‌ انتقـاد کنـم. مـن مشـغول گذرانـدن زندانـم هسـتم و بعـد می هایـم را بـزرگ کنـم. مـن شـنیدم حتـی فاطمـه چـون ‌ بـروم بیـرون بچه دبی ـر ب ـوده مق ـدار زی ـادی از وقت ـش در زن ـدان صـرف درس دادن ب ـه داده اسـت. دو ‌ شـده اسـت. احتم ـالا فیزی ـک درس م ـی ‌ زندانی ـان می سـه منبـع ایـن را بـه مـن گفتنـد. هـا از پشـت شیشـه ‌ تـا آنجایـی کـه مـن اطـاع دارم همیشـه ملقات گفتنـد ‌ و تلفنـی بـوده. مثـل ایـن کـه سـالی یـک بـار ایـن طـور کـه می از جملـه آخریـن بـار ملقـات از نزدیـک بـوده اسـت. بعـد از هفـتسـال و نیـم گفتـه بودنـد کـه بعـد از چنـد مـاه از زندان در زنـدان شـیراز بـه ایشـان ۱۳۶۷ آزادش خواهنـد کـرد. نزدیـک سـال بـرای رفتـار خـوب عفـو خـورد. دو بـار آخـر هفتـه مرخصـی دادنـد گفتنـد کـه ‌ کردنـد و می ‌ کـه بـه منـزل آمـد. مقامـات زنـدان تلفـن می از خانـه بیـرون نـرود. سـند منـزل را هـم وثیقـه گرفتـه بودنـد. بعـد از ایـن کـه فاطمـه دو بـار بـه خانـه رفتـه بـود، مشـخص شـد هـای سـتون فقـرات و کمبـود ویتامیـن رنـج ‌ کـه بـه شـدت از بیماری بـرد و موهایـش ریختـه بـود. بیمـاری پوسـتی هـم داشـت. از نظـر ‌ می الجثـه بـود. دو بـار ‌ جسـمی فاطمـه خیلـی قـوی نبـود. خیلـی ضعیف وضـع حمـل هـم کـرده بـود. در واقـع وقتـی در سـن سـی سـالگی بـه زنـدان رفـت و در عـرض هفـت هشـت سـال بـا ایـن فشـارها و محیـط مرطـوب زنـدان و احتمـالا غـذای کـم و رنـج درونـی خـودش و دوری از فرزندانـش در سـه سـال آخـر زندانـش نیـز موجـب ضعیـف شـدن

Made with FlippingBook HTML5