Memoirs – Showra Makaremi

82

ها ‌ یادداشت

انــد. خلصــه آن روز هــم کــه درســت ‌ جدیدیســت کــه ســاز کرده بـود بـه آن نحـو گذشـت و بعـد از آنهـم چندیـن هفتـه ۶۷ دهـم خـرداد ۶۷ طبـق معمـول روزهـای شـنبه ملقـات ادامـه داشـت. اواسـط تیرمـاه ب ـود در ی ـک روز ملقات ـی فاطم ـه برخـاف معم ـول خیل ـی ناراحـت بـود. علـت ناراحتیـش را جویـا شـدم گفـت، دو مرتبـه مـرا زیـر فشـار اند کـه بایـد بـا مـا همـکاری کنـی و دو مرتبـه پرونـده سـال ‌ گذاشـته اند. ولـی مـن کار خلفـی نمیکنـم. حتـی ‌ را از نـو پیـش کشـیده ۶۳ اگـر تمـام گوشـت بدنـم را تکـه تکـه کـرده بـه خـوردم بدهنـد، مـرگ بـا شـرافت بـرای مـن خیلـی بهتـر از زندگـی بـا ننـگ اسـت کـه رژیـم هایــم، ‌ خواهــان آن اســت. مــن هرگــز حاضــر نیســتم بــه خاطــر بچه خـون پـاکخواهـرم فتانـه و صدهـا خواهـر دیگـر مثـل فتانـه را، پایمـال کنـم آنهـم بـرای دو روز زندگـی نکبتبـار در ایـن دنیـا. بگـذار هـر چـه میخواهنـد و میتواننـد بکننـد مـا هـم خدایـی داریـم.

Made with FlippingBook HTML5