Zendan dar Iran

 153 شبنم مددزاده سال ۵ گوید حکمتان ‌ ی می �� ویم. منش �� ش ‌ های مامور زندان روبه رو می ‌ دفتر و توهین نیدن حکم �� خواهید چه بدانید؟! با ش ‌ ت دیگر می �� هر اس �� زندان با تبعید به رجایی ش افتم که در اعتراض به اتهام محاربه به بازجو، جوابم را چنین ‌ اختیار یاد روزی می ‌ بی گیری! ‌ سال می ۵ داد: فوقش ام آزاد نبود ‌ نگرم، دستان بسته ‌ موقع برگشتن از پنجره اتوبوس مناظر اطرافم را می انداز را به جان در کشم. هر نغمه هر چشمه هر پرتو، هر قله، هر درخت و ‌ تا هر چشم هر انسان را و همه این مناظر را تنها به چشم باید نگاه کنم. در طول مسیر برگشت اندیشیدم ‌ ده بود می �� به صحنه دادگاه، مراحل قضاوت، و حکمی که ناعادلانه داده ش ای نیست در آن لحظه انسانیت ‌ خواست نشان دهد در عدالتش شائبه ‌ و قاضی که می کرد. ‌ را محکوم می دادگاه انقلاب! ۲۸ ای! رئیس شعبه ‌ آقای مقیسه کنم، حال ‌ همانطور که در روز دادگاه خطاب به شما گفتم، باز گفته خود را تکرار می اید و بنا به گفته خودتان بنا به قانون اسلام قضاوت ‌ که شما در مسند قضاوت نشسته ردای شما قاضیان که ‌ ها نشسته است، بی ‌ ب �� کنید، داوری در پس این روزها و ش ‌ می ال همه ما تا جاودان در گذرگاه �� ت و هیئتش زمان و اعم �� ذاتش درایت و انصاف اس ادوار داوری خواهد شد و وقتی که با قضاوت شما شاهین ترازویی که باید نماد عدالت د به سمت کفه بازجویان و وزارت اطلاعات خم شد. برای من �� و انصاف و برابری باش عدالتی تنها تسلای عشقی بود که شاهین ترازو را به جانب کفه فردا ‌ این نابرابری و بی نمایاندش. ‌ اش زیبا می ‌ کند، فردایی که حتی اندیشیدن به عدالت دست نایافته ‌ خم می کنیم. زندان و ‌ فردایی که گرمای آفتاب عشق و امید و عدالت و برابری را احساس می ها خواهد پیوست. برقی که در چشمان یک اعدامی خواهد ‌ زنجیر و شکنجه به افسانه ال آینده من و �� س ۵ ما داده اید تا �� ید امید نام دارد. اگر چه با حکمی که ش �� درخش های زمانمان را تقریر خواهم کرد. اگرچه ‌ نامه ‌ ید ولی من فتح �� کش ‌ برادرم را به بند می نامه با خواندن نوشته شود یا در قالب سکوت . ‌ این فتح های ‌ خنم با بازجویان وزارت اطلاعات است. هیچ وقت اولین روز بازجویی �� روی س آور را فراموش نکرده و نخواهم کرد. یادتان است که در روز اول به من ‌ مستمر و عذاب کنی ‌ گفتید یک بار در تمام زندگیت به وزارت اطلاعات کشوری که در آن زندگی می

Made with