Zendan dar Iran

زندان در ایران، جایی که نه خدا هست نه قانون

270 

جناب آقای دکتر هاشمی، ۱۲ صبح در بهداری زندان به دست من وصل کردند، ساعت ۱۰ سرمی را که ساعت شد ‌ ی که رد می �� تم جدا کند. از هر کس �� د و هیچ کس نبود که آن را از دس �� تمام ش کنه؟ ‌ پرسیدم: آقا این سرم هشت ساعت است تمام شده. کی از دست من باز می ‌ می گفت: دکتر باید دستور دهد و رد ‌ تار می �� د. پرس �� ش ‌ تار و رد می �� گفت: پرس ‌ یکی می شد. ‌ می رم در قسمت پذیرش در مقام اعتراض به خانم شیما حیدری گفت: چرا �� وقتی پس کنید؟ آن خانم که فهمیده بود من سیاسی هستم، گفت: من ‌ یدگی نمی �� به پدرم رس دانم سیاست چی هست. ‌ اصلا نمی جناب آقای دکتر هاشمی، دانند ‌ طبیعی است که کادر بیمارستان امام خمینی ندانند سیاست چیست. اما آیا نمی دانند ‌ دانند نارسایی خون به قلب چیست؟ نمی ‌ ت؟ نمی �� ی چیس �� معنی بیمار اورژانس دانند بیمار چیست؟ قلب چیست؟ ‌ نج یک بیمار مبتلا به صرع چیست؟ اصلا می �� تش مغز چیست؟ فشار خون چیست؟ خون چیست؟ پس از هشت ساعت معطلی و توهین و تحقیر در گوشه راهرو، چون فشار دستبند تم مرا به زندان �� ود، از مامورین خواس �� نگی امانم را بریده ب �� رما و گرس �� و پابند و س مردم، ‌ برگردانند تا لااقل داروهایم را بخورم. چون آنجا اگر از ناراحتی قلب و مغز نمی دم. در نتیجه ساعت هفت و نیم بیمارستان را �� ش ‌ رما و گرسنگی تلف می �� حتما از س بدون هیچ گونه اقدامی از پرسنل و پزشکان ترک کردم. جناب آقای دکتر هاشمی، های شما این است، ‌ ی و رسیدگی در بیمارستان �� اگر وضعیت اعزام یک بیمار اورژانس کنم در صورت بروز هر گونه مشکلی برای من مرا ‌ ما درخواست می �� بدین وسیله رس ئولیت مرگ من یا هر اتفاق ناگوار دیگری برگردن �� تان اعزام نکنند و مس �� به بیمارس مسئولین پزشکی کشور و در راس همه خود شما خواهد بود.

Made with