سالهای سکوت
134
های سکوت سال
اولین روزها نفر از ما را ۱۵ دارش به دفتر ساوخوز آمد و از همان روز اول فردای شب ورود هر کسی با مهمان نفر دیگر ۱۵ با تراکتور فرستادند به بیابان جهت حمل علف به فیرما و بعد از ما تراکتور دومی با ها در هشت کیلومتری بود. به هر جان کندنی بود تراکتورها را پر کردیم و فرستاده شد. محل علف مراجعت نمودیم راستی که آن روز بسیار سخت گذشت ولی از این که زندان را پشت سر گذاشته و کردیم راضی بودیم. در هوای آزاد زندگی می ای اصلاً کلاه نداشتیم. پالتوهای ما جهت های ما مناسب این کار و این آب و هوا نبود. عده لباس آباد بود مثلاً پالتوی بنده تا کمر آستر داشت. کسانی بودند که فقط کت داشتند. شلوارهای ما عشق ای داشتند که باد از آن نفوذ شلوار عادی معمولی بود. اهالی بومی شلوارهای پوستی یا اقلاً لایه پنبه گذاشتیم روی برف های ما بود که تا می ها حتی جوراب نداشتند و از همه بدتر کفش کرد. بعضی نمی ها نمدی بود و سطح زیادی های بومی شد اما چکمه رفت و برف داخل کفش می در آن فرو می هایی داشتند که باد رفت خطری نداشت. آنها بارانی رفت و اگر هم می داشت و توی برف فرو نمی کشیدند لذا گذشت و در موقع باد و بوران در بین راه باشلیق (کلاه) بارانی را به سر می از آن نمی زد در امان بودند. موقع گذشت و بدن را سوزن می تمام بدن از نیش باد که مثل سوزن از لباس می ی ما آمدند تا ببینند که چه ها و کارگرهای کارگاه و اداره جلو ها، بچه ی زیادی از زن مراجعت عده ایم. کرده مقصود از شرح این قسمت این بود که بعد از بیست و یک ماه زندان و یازده روز مسافرت، فوری ما را به کار فرستادند و حتی یک روز به ما اجازه ندادند که ما سر و صورتی بتراشیم و یا مسکن بگیریم. ی کار جلسه پس از مراجعت از بیابان، محل سکونت ما آماده بود و به منزل خودمان رفتیم. چیزی نگذشت که سایرین هم از کار آمدند و همه دور هم جمع شدیم و موقع غروب رئیس فیرما و صحرادار که معاون
Made with FlippingBook flipbook maker