سالهای سکوت
مقدمه قبل از صعود مبارک حضرت بهاءالله جلّت عظمة و کبریائه زائرین جمال طلعت ابهی، احبای فشان یزد توسط حضرت من اراده الله غصن اعظم الهی تشویق و ترغیب دیده و فدا کار و جان رنج آباد مهاجرت نمایند و علم امرالله را در شدند که زادگاه و اوطان خود را ترک نموده و به عشق می الله بپردازند. وقتی زائرین یزد و سایر شهرهای ایران به آن صفحات برافرازند و به نشر نفحات اوطان خود مراجعت نمودند و پیام مبارک حضرت من طاف حوله الاسماء را به سمع احبای مظلوم ی دیوار ی ایران رساندند از تمام ایران خصوصاً از یزد و بعد هم از خراسان که همسایه و ستمدیده آباد شدند و چون حکومت تزاری در آن زمان های مهاجرین عازم عشق آباد بود کاروان به دیوار عشق شد تازه اقدام به ساختمان و آبادی این شهر مرزی کرده بود هر تازه واردی به زودی مشغول کار می داشت. و اجرت خوبی هم دریافت می آباد به قدری شدید و سریع بود که نفوذ و تأثیر پیام حضرت عبدالبهاء راجع به مهاجرت به عشق آباد حرکت ی الهی تأسی نموده و دسته دسته به سوی عشق ی زیادی از مسلمین هم به احبا عده ی خواست ظلم و جور حکّام و ولاة خراسان و نتیجه طبع معاصر که می نمودند. یکی از شعرای شوخ آن را که ترک اوطان بود به ناصرالدین شاه گوشزد نماید توسط حاجب الدوله این رباعی را جهت شاه فرستاد:
Made with FlippingBook flipbook maker