سالهای سکوت
فصل ششم حوادث و رویدادهای زندان
در طول مدت زندان حوادث و وقایع دلخراش و نامطلوب زیادی پیش آمد که بعضی از آنها را بدون گذشت در نظر گرفتن ترتیب وقوع برای این که خوانندگان بدانند به دوستان زندانی در زندان چه می شد به اختصار، جزء بسیار ناچیزی را به ی آنها به چه تلخی و نا گواری سپری می و زندگی روزمره کنم. عنوان نمونه بیان می آمد که برای زندانیان گران تمام در تمام طول زندان هر روز تقریباً یکی دو واقعه نا گوار پیش می اطاقی دور هم جمع بودیم. ی احبای هم شد. عصر همان روز اولی که ما را به زندان بردند همه می کرد سایرین گوش ی ما درآمده بود و موقعی که یک نفر صحبت می چند نفر غیر بهائی هم در حلقه ی اطاق گفت «امان کشتند» بنده دادند و در این وقت صدای بلندی شنیده شد که یکی در گوشه می های ما که جوان با اضطراب و نگرانی به طرف صدا برگشتم و متوجه شدم که یکی از هم اطاقی کشید. ی سل در او پیدا شده بود از جا پریده و مرتب فریاد می ضعیف و لاغری بود و عوارض اولیه ی چیدن ناخن نبود) چنان های بلند خود (در زندان وسیله های ضعیف و ناتوان و ناخن او با پنجه ای به ی خود وارد کرد که از آن خون جاری شد. او را اطرافیانش گرفتند که صدمه خراشی به سینه کرد هوشی صحبت می دادند و او در عالم بی خود نزند. مدتی در حالت غش بود. او را مالش می
Made with FlippingBook flipbook maker