Memoirs – Showra Makaremi
118
ها یادداشت
را در گورســتان بندرعبــاس ۶۰ ی ی اعدامیــان دهــه کــه دارنــد قطعــه کنن ـد. دو عضـو خان ـواده ب ـه آنجـا سـفر کردن ـد. در واق ـع وی ـران می کار بازســازی و تمیــزکاری شــروع شــده بــود. در حــال ســاختن گذشـت. سـکویی ای بودنـد کـه از میـان گورسـتان قدیمـی می جـاده کــرد. ســکو از روی قبرهــای شــده، جــاده را دونیمــه می چمنکاری ی گذشــت. برنامــه ی فتانــه و همســرش علیمحمــد می پیوســته هم به رو اسـتفاده شـهرداری ایـن بـود کـه از سـنگ قبرهـا بـرای کـف پیـاده تمــام رهــا کردنــد. در کنــد. امــا بــه خاطــر کمبــود پــول کار را نیمه حـال حاضـر، فتانـه زیـر سـنگ قبـری کـه نامـش بـر آن نوشـته شـده، خفتــه اســت. ای ناتمــام ی جــاده اســتفاده در میــان ســکوی بی تــر بــود از ای را کــه ایــن بــار در شــیراز دیــدم البتــه کوچک خانــه هایـم. دیگـر هیـچ چیـز از دوران کودکیـم در آن باقـی ی خاطره خانـه هـا کـه زمـان جنـگ بـا آژیـر خطـر در آن مخفـی نمانـده بـود. زیـر پله هــا تخــت مــرا آنجــا گذاشــته بودنــد، حــالا شــدیم و در بمباران می ای جلـوی آن. اتـاق یـککمـد آهنـی خاکسـتری قـرار داشـت بـا پـرده کوچکـم، ب ـا کاغ ـذ دی ـواری ک ـه نق ـش درش ـت و زیب ـای گل س ـرخ ی بـدون های اتـاق، کمـد بچگانـه داشـت، دیگـر خالـی بـود. اسـباب ی دی ـواری ب ـه ش ـکل در (در اسبابکش ـی درش شکس ـته ب ـود) ب ـا آین ـه خرگـوش صورتـی دیگـر نبودنـد. پوسـترهای مینـی مـاوس، مدونـا و سـیندی لوپـر روی در و دیـوار اتاق تریـن هـا، ایـن اتـاق کوچک بودنـد. آن وقت کنـاری هـم ناپدیـد شـده ام ب ـود ک ـه در آن دوران نوجوان ـی درِ فرخن ـده ه ـا، خال ـه دخت ـر زارعی داد. بــا وجــود بســت و مایــکل جکســون گــوش مــی اتاقــش را می کــرد خلوتــی های مــن، ســعی می هــا و ســرک کشــیدن فضولی یاب ـد. زمان ـی توانس ـت ب ـه آرام ـش دس ـت ه ـا می داش ـته باش ـد. جمعه آمـد و خودمـان را در اتـاق کـه دختردایـی کوچکـم بـه دیـدن مـا می داش ـتم نق ـش کردی ـم. دختردایی ـم را ب ـه زور وا می صورت ـی حب ـس می
Made with FlippingBook HTML5