Memoirs – Showra Makaremi
123
رذگ
رنـگ بـا رسـید. آبـاده شـهری اسـت بـه نسـبت کوچـک، اُخرایی می اند و تناسـب ه ـای گِل ـی کـه دیوارهای ـش ب ـر اث ـر ب ـاد کـج شـده خانه ،۱۳۰۱ ه ـا ب ـه ه ـم خـورده اس ـت. پدربزرگـم عزی ـز، در خـرداد کوچه سـال کودتـای رضـا خـان در ایـن شـهر متولـد شـد. پـدرش اسـکندر ی زارعـی، فرزنـد یـک زمینـدار بـود کـه علیـه رضـا شـاه بـه مبـارزه مسـلحانه برخاسـته ب ـود و ناگزی ـر ف ـراری شـده ب ـود؛ فرزن ـدش عزی ـز ب ـرای هن ـوز خردس ـال ب ـود. او دیگ ـر ب ـه آب ـاده بازنگش ـت و خان ـواده خبـر ماندنـد. زنـش بَـدری بـه تنهایـی دو پسـر و یـک همیشـه از او بی آنهـا بـود. دخترشـان را بـزرگ کـرد کـه عزیـز کوچکتریـن در آن دوره مدرسـه بـرای پسـرها تـا کلس پنجـم اجبـاری شـده بود. اش را تمـام کـرد پان ـزده سـاله ب ـود. ب ـه اصفهـان وقت ـی عزی ـز مدرسـه رفـت و بـه عنـوان کارآمـوز آشـپزی در ارتـش مشـغول کار شـد. بعـد از ی کارآمـوزی بـه علـت کوتاهـی قـد اسـتخدام نشـد، چـون اتمـام دوره راحتـی بلنـد کنـد. هـای دربـار یـا سـربازخانه را بـه توانسـت قابلمه نمی ای متر بـود. اسـتخوانبندی ظریـفو جثه قـد عزیـز صـد و پنجـاه سـانتی ی آشـپزی در ارتـشصرفنظـر کـرد. کوچـکداشـت. ناگزیـر از حرفـه بع ـد، شـرکت نف ـت متعل ـق ب ـه انگلی ـس او را ب ـه عن ـوان تکنیسـین در ی لرس ـتان اس ـتخدام ک ـرد. پی ـش از ه ـای جدی ـد نفت ـی ش ـعبه مجتمع رفتـن بـه غـرب، برگشـت بـه آبـاده تـا بـرای خـود همسـری بیابـد. بـه الملـوک مشـکیان بیسـت و یـک سـاله رفـت کـه خواسـتگاری اقدس بـه رسـم آن دوران از سـن ازدواجـش گذشـته بـود. پـدر اقـدس یـک بافـی داشـت. دخترهایـش ی مـواد غذایـی و یـک کارگاه گیوه مغـازه گرفتنـد. ی دخترهـای شـهر از پنـج سـالگی قالیبافـی یـاد می مثـل همـه کـرد و چن ـد ت ـا هن ـگام عروسـی، اق ـدس تمـام روز در کارگاه کار می داشـت. شـاگرد هـم ، عزی ـز ب ـه شـهر آب شـیرین در لرسـتان منتق ـل شـد ۱۳۲۵ در آب ـان و همسـرش هـم چنـدی بعـد بـا تولـد اولیـن فرزندشـان حسـین بـه او
Made with FlippingBook HTML5