Memoirs – Showra Makaremi

124

ها ‌ یادداشت

پیوسـت. در آن سـرزمین برهـوت محـل زندگـی ایـات و عشـایر، آنهـا ی پـدر و ‌ صاحـب چهـار فرزنـد شـدند. چهـار دختـر همگـی بـه جثـه بـه دنیـا آمـد، فریـده اول ۱۳۲۹ شـبیه بـه هـم: مـادرم فاطمـه اول دی ،۱۳۳۷ . فرزانــه، متولــد دهــم خــرداد ۱۳۳۳ ، فتانــه ده آذر ۱۳۳۱ آذر ماهه ب ـود کـه خان ـواده ب ـه گچسـاران نق ـل م ـکان کـرد، جای ـی ‌ شـش ی کارمن ـدی ش ـرکت نف ـت ارتق ـا یافت ـه ب ـود. در ‌ ک ـه عزی ـز ب ـه مرتب ـه ، شـرکت نفـت دیگـر توسـط مصـدق ملـی شـده بـود. ۱۳۳۰ سـال هایـی کـه از گچسـاران بـه جـا مانـده، دنیایـی را ‌ خاطـرات و عکس هاشــان ‌ دهــد کــه در آن کارمنــدان شــرکت نفــت و خانواده ‌ نشــان می کردنـد. ‌ هـای مرتـب و تـر و تمیـز زندگـی می ‌ هایـی” بـا حیاط ‌ در “لِین رفتنـد، سـیگار ‌ پوشـیدند و مردهـا بـه باشـگاه می ‌ ژوپ می ‌ هـا مینـی ‌ زن هــای ‌ هــا بــا اتوبوس ‌ خوردنــد. بچه ‌ کشــیدند و ویســکی می ‌ بــرگ می هــای شــرکت ‌ بوس ‌ هــا بــا مینی ‌ رفتنــد. زن ‌ مخصــوص بــه مدرســه می رفتنــد کــه تنهــا ‌ “های انگلیســی می ‌ بــرای خریــد بــه “ســوپرمارکت کارمنــدان شــرکت نفــت حــق ورود بــه آن را داشــتند. ایــن دنیــا بــه هـای سـنتی ‌ الگـوی انگلیسـی، بـا آبـاده بسـیار فـرق داشـت. بـا خانه گِلـی و چنـد اتـاق دور یـکحیـاط آجـری. بـا نردبـان کـه به پشـت بام شـکل ‌ هـای گنبدی ‌ شـد، پـر از بام ‌ ی شـهر دیـده می ‌ رسـیدیم همـه ‌ می هــای باریــک. ‌ گِلــی و کوچه ی مادربزرگــم رفتــم، ایــن ‌ ی متــروک عمــه ‌ هنگامــی کــه بــه خانــه های مـادرم ‌ معمـاریِ در زمـان منجمدشـده را دیـدم. یکـی از پسـرخاله ک ـرد در یک ـی دو ات ـاق ای ـن خان ـه ‌ ک ـه هن ـوز ب ـا م ـادرش زندگ ـی می ه ـا خال ـی ب ـود. در ‌ ی اتاق ‌ داد، ول ـی بقی ـه ‌ کبوت ـر و م ـرغ پ ـرورش م ـی هـا یـکدسـته کاغـذ ‌ ی یکـی از اتاق ‌ هـا چرخـی زدم. روی طاقچـه ‌ اتاق هـای انتخاباتـی مجلـس اول جمهـوری ‌ زردشـده پیـدا کـردم. اعلمیه ه ـا عکـس سـه ‌ . روی یکـی از اعلمیه ۱۳۵۸ ب ـود در اسـفند ‌ اسـامی ی م ـادرم ‌ ش ـده ‌ ش ـد. عک ـس اِستَنسیل ‌ کاندی ـدای مجاهدی ـن دی ـده می

Made with FlippingBook HTML5