Memoirs – Showra Makaremi
132
ها یادداشت
پــو. داســتانی از ادگار آلن 1 وحشــت: “فریــاد” ادوارد مونــش، ای کــه خــون در آن جــاری پریــده، چهــره غبســته، رنــگ لبــان دا نویسـد: “ایـن فقـط اول داسـتان اسـت.” سـارا نیسـت. پدربزرگـم می گف ـت، در ای ـران هم ـه خب ـر داش ـتند ک ـه چـه اتفاق ـی افت ـاده، ام ـا می پرســیده بودنــد زد. از خاتمــی ی آن حرفــی نمــی هیچکــس دربــاره جنـگچگونـه تمـام شـد، او هرگـز پاسـخ نـداد. در تاریـخ سیاسـی مـا هیـچ چیـز اینقـدر وحشـت بـه بـار نیـاورده بـود. سـارا هـم بـا صداقـت کـرد، اقیانوسـی و باورهـای خـاصخـود عمـق شـرارت را کشـف می از وحشـت ب ـه عم ـق ی ـازده کیلومت ـر جای ـی ک ـه زی ـر فشـار ق ـوی آن هـای نازکـی همچـون بـرگ کاغـذ، بـا دو چشـم کوچـک فقـط ماهی متر جلوشـان در یـک ور سـر و شـاخک نـوری کـه فقـط چنـد سـانتی تواننــد در آن تاریکــی دوام بیاورنــد. کنــد، می را روشــن می سـفر عجیبـی بـود: پدربزرگـم خوانـدن زبـان فارسـی را بـه مـن یـاد شــدم کــه ســطر بــه هایــی آشــنا می داد. بــا تــرس و لــرز بــا واژه مــی خطی قدیم ـی، ناخوان ـا ه ـای فتوکپ ـی دفت ـر ب ـا دس ـت س ـطر روی ورق کــرد. و و فشــرده آنچــه را کــه اتفــاق افتــاده بــود برایــم تعریــف می خوانــد، امــا وقتــی در خوانــدن شــتاب طــرف می ســارا بــا لحنــی بی دانسـت (وحشـت) صدایـش گرفـت و پایـان جملـه را از پیـش می می کـرد کـه ب ـه خـاک آم ـد. او واقعی ـت داسـتانی را کشـف می بن ـد می . اش و تاریخـش را س ـپرده ش ـده ب ـود، واقعی ـت کش ـورش را، جامع ـه داد ادامـه ندهـد: ده صفحـه ترجمـه کـرده بودیـم کـه سـارا ترجیـح آورد. ناگزیـر بـه تنهایـی ادامـه دادم. مـن مبهـوت ایـن دیگـر تـاب نمـی زندگـی شـده بـودم کـه فراتـر از خشـونتی هولنـاک اسـت. خاطراتـی کـه پدربزرگـم بـه جا گذاشـته بـود در وجـود زندگـی ظریـف و مقاومی ی بُـران ی مـرگ همچـون تیغـه یافـت کـه در موقعیـت بسـته تجلـی می درخشــید. امــا برانگیز می یــکچاقــو بــا طنــزی ناخواســته و رعشــه نقاش نروژی. Edvard Munch ست به تابلوی معروف فریاد از ای اشاره ۳ 1
Made with FlippingBook HTML5