Memoirs – Showra Makaremi
26
ها یادداشت
اند. بج ـز روز اول بازداش ـت ب ـا وج ـود آنک ـه و آزاری ب ـه م ـا نرس ـانده حاملـه هـم بودیـم، نفـری سـی ضربـه شـاق خوردیـم. و سـپس بـرادر صالـح جـواب داد، درسـت اسـت، ایـن شـاق زدن یـک نـوع تعزیـرات اسـت کـه روز اول خـواه و ناخـواه بایسـتی اجـرا ش ـود. تقصی ـر از م ـا نیسـت. س ـپس ادام ـه داد، در من ـزل دخت ـر ش ـما اســلحه هــم کشــف شــده، دو کُلــت و یــک ام-یــک و مقــداری فشـنگ. سـپس مـن بـدون آنکـه جوابـی بـه بـرادر صالـح بدهـم، رو فرزن ـدم، کاری ک ـه نبایس ـتی بش ـود، ش ـده و ، ک ـردم ب ـه فتان ـه گفت ـم حـال هـم همـان چیـزی کـه در طلبـش بـودی و آرزویـش را میکـردی ای، منته ـی ب ـه صورت ـی دیگـر. هم ـه قافل ـه پی ـش و م ـا به ـش رسـیده دنبـال هسـتیم و هـر کـس بـه طریقـی بـه قـول معـروف "رفتنـد و رویم، شـوهرت دیگـر آینـد و رونـد". تنهـا چیـزی کـه بـرای تـو و خانـواده مهـم اسـت جنیـن داخـل شـکمت اسـت، بواسـطه از دسـت دادن دو سـاله، و دیگـری فرزنـد دلبندشـان یکـی شـوهر خـودت بیسـت و شـش سـاله کـه در گچسـاران شـهیدش کردنـد. احتمـال آن طفلـک دوازده اینکـه قبـل از وضـع حمـل، شـما دو نفـر را اعـدام کننـد خیلـی کـم اسـت شـاید هـم محـال. سـپس بـرادر صالـح گفـت، درسـت اسـت. هایشــان را نــه تنهــا قبــل از وضــع حمــل اعدامــش نمیکنیــم، تــا بچه کامـل شـیر ندهنـد اعـدام نخواهنـد شـد. و مـن هـم جـواب دادم، پنـاه بـر خـدا تـا آنوقـت. سـتون بـه سـتون فرجـی اسـت. بعـد هـم بـا دادن مبلغـی پـول بـه فتانـه آنجـا را تـرکگفتیـم. آن بـود دیگـر ملق ـات اول ب ـا فتان ـه در بندرعب ـاس بع ـد از دس ـتگیری. دفع ـه هـم کـه اواخـر خـرداد بـود، مـن و مـادرش رفتیـم بـرای دیدنـش. کـه مـن در اثـر شـدت گرمـا و ناتوانـی جلـوی درب سـپاه غـشکـردم کـه بردنـدم زیـر کولـر و بـا پاشـیدن آب بـه سـر و صورتـم بـه هـوش آمـدم. فتانـه را هـم آوردنـد. بـه اتفـاق همـان بـرادر صالـح کـه طبـق معمـول
Made with FlippingBook HTML5