Memoirs – Showra Makaremi
43
اهتشا دای
دسـتگیر تـا آذر همـان سـال تحـت محاکمـه در زنـدان سـپاه بـود و بعـد آبـاد در عادل ۶۱ آبـاد منتقـل شـد و تـا مـرداد از تعییـن حکـم بـه عادل ب ـود. در آن م ـدت هـم ب ـرای او و هـم ب ـرای م ـا تقریب ـاً وضـع عـادی هایــش میرفتیــم ای یکمرتبــه طبــق معمــول بــه اتفــاق بچه بــود، هفتــه ملقـات. اگـر هـم کـم و کسـری داشـت برایـش میدادیـم و امیدمـان ه ـم آن ب ـود کـه انشـاءالله ی ـا م ـورد عف ـو ام ـام ق ـرار میگی ـرد ی ـا بای ـد صبـر کنـد تـا مـدت محکومیتـش تمـام شـود. چیـزی کـه بـرای مـا و بـرای او مایـه تسـلی بـود آن بـود کـه الحمدللـه از خطـر اعـدام نجـات وضـع تغیی ـر ک ـرد. فاطم ـه را ۶۱ یافت ـه اس ـت. ام ـا متأس ـفانه تی ـر م ـاه برگرداندنـد زنـدان سـپاه. اول آنکـه تـا چنـد هفتـه ملقـات نمیدادنـد و خـون مجاهدیـن مبـاح شـناخته شـده بـود. روزی ۶۱ از طرفـی در سـال نبـود کـه کمتـر از بیسـت یـا سـی نفـر اعـدام نشـوند. لـذا در آن روزهـا بطـور وحشـتناکی جلـوی بیـدادگاه و زنـدان شـلوغ بـود کـه مـردم از تـرس جـرأت نفـس کشـیدن نداشـتند. در ایـن میـان تکلیـف مـن و همسـرم معلـوم بـود کـه چه میکشـیدیم. و افـکار وحشـتناک دیگـر. بالاخـره بعـد از یـک تپـش قلـب و دلهـره الملقــات بــودن اجــازه ملقــات داده شــد. لیکــن چــه مــاه ممنوع ملقاتـی و چـه دیدنـی کـه الهـی نصیـب هیـچ پـدر و مـادری نشـود کـه نصیـب مـا و هـزاران خانـواده دیگـری مثـل مـا شـده بـود. بطـوری آن زن بیچــاره تحلیــل رفتــه بــود، مــن کــه پــدرش بــودم از روبــرو آبـاد بـه سـپاه منتقـل نشـناختمش. درسـت در آن یـک مـاه کـه از عادل شـده بـود بانـدازه بیسـت سـال تحلیـل رفتـه بـود. ازش پرسـیدم، نمیدانـی بـرای چـه آوردنـدت اینجـا؟ گفـت، بـرای تجدیـد محاکمـه و خیلـی التمـاس کـرد برویـم دادسـتانی از وضعـش ســؤال کنیــم. در صورتــی کــه خــود مــن یــک روز در میــان مثــل اختیـار میرفتـم جلـوی دادگاه. بـدون فایـده. مگـر جـواب هـا بی دیوانه ب ـه کسـی داده میشـد؟ ب ـه ف ـرض ه ـم کـه جواب ـی داده میشـد حـاج
Made with FlippingBook HTML5