Memoirs – Showra Makaremi

۸ از ســه تــا پانــزده روز بــه زندانیهــای ۶۷ مــاه ســال ‌ در فروردین گروهکـی ب ـا قی ـد ضمان ـت و وثیق ـه ملکـی ی ـک میلیون ـی مرخصـی داده شـد کـه بـه فاطمـه هـم مرخصـی داده شـد. از قـرار معلـوم سـتاد خبـری موافقـت نکـرده بـود ولـی خـود دادسـتان موافقـت کرد سـه روز شـده سـه روزه ‌ بـه فاطمـه مرخصـی بدهـد کـه بـا همـان ضمانـت تعیین مرخصـی داده شـد. در همـان مـدت کـم هـم خیلـی فامیـل از تهـران و اصفهـان و آبـادان آمدن ـد دی ـدار فاطم ـه. زی ـرا م ـدت هف ـت سـال ب ـود کـه او را ندی ـده روز فاطمـه را احاطـه کـرده بودنـد کـه ‌ بودنـد. بطـوری آن سـه شـبانه باع ـث تعج ـب خ ـودش ه ـم ش ـده ب ـود ک ـه چق ـدر فامی ـل دوس ـتش دارنـد و امـا خـود فاطمـه از ناراحتـی درونـی رنـج میبـرد مثـل اینکـه آینـده خـودش را در آینـه ضمیـر تماشـا میکـرد و مرتـب میگفـت، ایـن اولیـن و آخریـن دیـدار مـا خواهـد بـود. همچنـان بـه اطرافیانـش نصیحـت میکـرد، مخصوصـاً بـه خواهرانـش کـه از سرنوشـت مـن و امثـال مـن پنـد بگیریـد بـه هیـچ وجـه خودتـان را در چـاه نیندازیـد زیـرا مـا فکـر میکردیـم مـا ایرانـی هسـتیم و ایـن مملکـت از آن ماسـت. امـا افسـوس و صد افسـوسکـه درک نمیکردیم کـه هـر چنـد کـه مـا خـود را ایرانـی بـه حسـاب میآوریـم امـا ایـران از کاری خـود را میپردازیـم. ‌ آن مـا نیسـت و حـالا هـم تـاوان ندانـم مــن کــه پــدر فاطمــه باشــم فکــر میکــردم کــه او در اثــر آنهمــه

Made with FlippingBook HTML5