Memoirs – Showra Makaremi

80

ها ‌ یادداشت

ش ـب ب ـود ک ـه تلف ـن ‌ کردن ـد ول ـی متأس ـفانه س ـاعت س ـه بع ـد از نیمه زنـگ زد. گفتنـد بـا شـوهرت صحبـت کـن کـه نشـد. ب ـر غمه ـای دیگ ـر اضاف ـه ش ـد. ‌ اینط ـور ب ـود ک ـه ی ـک ب ـار غم ـی آن شـب لعنتـی هـم دیگـر کسـی خـواب نرفـت. همـه بـر شـانس آن زن بیچـاره افس ـوس خوردن ـد. بع ـداً معل ـوم ش ـد ک ـه از س ـتاد خب ـری سـفارش کـرده بودنـد کـه در آن موقـع شـب تمـاس را برقـرار کننـد. حـال هـدف چـه بـود خـدا میدانـد و خودشـان کـه عمـری مجـری آن اعمـال خـاف انسـانیت بـوده و هسـتند. خلصـه بـا وجـود آنکـه سـال دو مرتبـه یعنـی دو بـار سـه روز مرخصـی داده شـد متأسـفانه فاطمـه ۶۷ های ـشصحب ـت کن ـد. ای ـن مرخصیه ـا ب ـرای ‌ موف ـق نش ـد ک ـه ب ـا بچه اش یـک امیـدواری تـوأم بـا احتیـاط بـود و امـا خـودش قضایـا ‌ خانـواده را بهتـر از مـا درک میکـرد. اگـر مـا از دور شـاهد اوضـاع بودیـم او در ای ‌ بطـن اوضـاع حاکـم بـود. در آن دو مرتبـه مرخصـی هـم بـه انـدازه ایـاب و ذهـاب در خانـه مـا زیـاد بـود کـه بـا وجـود چنـد اتـاق، جـا واردیــن نبــود. بطوریکــه دوســتان و آشــنایان دور ‌ بــرای نشســتن تازه فاطمــه را احاطــه میکردنــد کــه باعــث تعجــب و تــوأم بــا ســرافرازی ای گل و گلـدان آورده ‌ خانـواده و فامیـل بـود. در آن دو مرتبـه بانـدازه شـده بـود کـه جایـی بـرای نگهـداری آنهـا نداشـتیم. آن مرخصـی هـم بـا تمـام خصوصیاتـش بـه پایـان رسـید. عصـر روز چهـارم فاطمـه راهی زنـدان شـد. البتـه بـا چشـمهایی گریـان و قدمهایـی لـرزان. درسـت یـک هفتـه بعـد از آن مرخصـی کـه روز ملقـات معمولـی بـود بـه مـن و مـادر فاطمـه گفتنـد شـما ملقـات حضـوری داریـد کـه هـای ‌ آن موضـوع خیلـی باعـث تعجـب مـا شـد. چـون بـر حسـب برنامه معمول ـی آن ی ـک موضــوع اس ـتثنائی بــود. م ـا را بردن ـد داخــل یــک ات ـاق کـه محـل برگـزاری ملقاته ـای حضـوری ب ـود. بع ـداً فاطمـه را هـم آوردنـد. او متوجـه تعجـب مـا شـده بـود. بلدرنـگگفـت، حتمـاً تعجـب میکنیـد کـه چـرا ملقـات حضـوری دادنـد.

Made with FlippingBook HTML5