Memoirs – Showra Makaremi
87
اهتشا دای
مـاه همـان مردادمـاه شـروع شـده بـود یکنواخـت ادامـه داشـت تـا آبان سـال. فقـط هـر هفتـه بـر تعـداد زندانیهـا، چـه دختـر و چه پسـر افـزوده میشـد. مـاه بـود کـه یـک روز برخـاف انتظـار درب سـالن زنـدان بـاز آبان شـد. گفتنـد بیاییـد داخـل. از خوشـحالی سـر از پـا نمیشـناختیم و همـه ایـم. یـا چرا افسـوس میخوردیـم کـه چـرا مقـداری میـوه بـا خـود نیاورده زودتـر بـه مـا اطـاع ندادنـد تـا چنـد تکـه لبـاس بـرای آنهـا بیاوریـم. ولـی بعـد از مدتـی صبـر و انتظـار، تعـدادی فـرم بـه شـمارش تعـداد هـا تقسـیم کـرده دسـتور داده شـد آنهـا محبوسـین آوردنـد بیـن خانواده را پـر کننـد و تمـام مشـخصات فـرد زندانـی و خانـواده مربوطـه قیـد شـود. محـل سـکونت، محـل کار، منبـع درآمـد، نحـوه تأمیـن مخـارج روزمــره، تعــداد عائلــه. هــر کــس میتوانســت خــودش آن فــرم را پــر کنـد و هـر کـس هـم سـواد نداشـت بایسـتی بدهـد دیگـری برایـش پـر کنـد. بعـد از تکمیـل فرمهـا، آنهـا را جمـع کـرده یکـی یکـی سـؤال میکردنـد. چنانچـه اشـکالی داشـتخودشـان تصحیـح میکردنـد. بعـد از آنهـم در را بـاز کـرده و گفتنـد برویـد کـه همـه سـرخورده مراجعـت کردیـم کـه امیدواریـم خداونـدگار از سـر تقصیـرات و ظلـم و سـتم آنها انـد و هنـوز هـم ادامـه نگـذرد کـه چـه بـر سـر ایـن ملـت مظلـوم آورده دارد. امـا یکـی دو هفتـه بعـد از پـر کـردن فرمهـای مذبـور، شـایعات بـر سـر زبانهـا زیـاد بـود. یکـی میگفـت همـه آنهایـی کـه برایشـان فـرم پـر شـده، بردنـد در یکجـا قتـل عـام کردنـد. یکـی میگفـت همـه آنهـا را انـد. یکـی میگفـت انـد در یـک تونـل و آنـرا منفجـر کرده جمـع کرده انــد و خیلــی آباد و باختــران زنــده بگــور کرده آنهــا را بردنــد اســام هـا را بـاور نداشـت. منسـوبین شـایعات دیگـر. ولـی کسـی ایـن گفته انـد. آنهـا میگفتنـد تمـام محبوسـین دوران زندانـی خـود را تمـام کرده حتـی بعضـی از آنهـا مرخـصهـم شـده بودنـد. دیگـر دلیـل نـدارد کـه
Made with FlippingBook HTML5