Zendan dar Iran
172 زندان در ایران، جایی که نه خدا هست نه قانون فارغ شده بودیم که ماموران سر رسیدند و ما را از هم جدا کردند تا واپسین روزهای رمضان را در تنهایی انفرادی سر کنم. ال ادامه یافت. این بار آغازین روزهای رمضان �� آن ماجرا به انتظاری تا رمضان امس گذراندم. ت در حالی که هفتمین رمضان را با حضور محبت تو می �� در انفرادی گذش رایط را چگونه بگذرانم. من که �� تم آن ش �� دانس اگر این حضور در این روزها نبود نمی م، این بار پر از �� ایر ماه ها باش �� تر از س تر و پرحوصله ها را آرام تم رمضان �� عادت داش های روزه و سحر و افطارم باشد ناراحتی بودم. حسی که دوست نداشتم همراه لحظه ت خودم هم نبود. تنها راهی که برای خلاصی از این احساس داشتم، �� ولی بود و دس گفتم تو مان بود. به خودم می ته �� های گذش فکر کردن به تو و روزهای خوش رمضان ان جز خوبی ندیدی در این ماجرای به ظاهر نامبارک هم خیری �� ه تا حالا از رمض �� ک ش �� قی که از او ش �� مت فکر نکن و با خدای خودت و عش �� ت. به مایه خش �� نهفته اس رمضان پیش هدیه گرفتی مشغول باش. ها و بندی ودن کنار هم �� تم، ب �� روز به بند عمومی بازگش ۲۰ رادی که بعد از �� از انف ترم کرد اما فکر کردن به رنجی که تو و پدر و ی که به من منتقل کردند آرام �� آرامش روز تنها ۲۰ دهد. در آن داد و می مادرم و دیگران در این روزها بردید هنوز آزارم می هایی که هنوز ی به گوش �� ان این بود که صدای تظلم خواهی زندانیان سیاس �� امیدم هایی که هنوز بیدارند برسد. بیش از این کاری از ما ساخته نبود، شنوند و وجدان می ها کارهای بزرگی کردید که اگر نبود، معلوم نبود چه ایر خانواده �� ما و س �� هر چند ش پیش آید. ت و شاید �� مرداد نزدیک اس ۳۱ تم، اینکه �� در آن اوضاع یک نگرانی دیگر هم داش قی ما، رمضان گره خورده و �� ال تولدت با ماه عاش �� ادباش بگویم. امس �� نتوانم به تو ش برگشتیم بزرگترین ۳۵۰ ته که به بند �� نبه گذش �� تا نیمه آن هم چیزی نمانده، دوش بت فرخنده به نوعی تبریکم را بهت �� حالم این بود که شاید برای این دو مناس �� خوش برسانم. اید بپرسی میان این همه دردسر این هم شد دلخوشی؟ راستش بله، زندگی با �� ش های ساده و در دن در اختیار بهانه �� هایش برای دلپذیر ش ها و نامردمی ختی �� همه س عین حال پر شکوه خوشبختی ماست. یرین دگرگون کرد. �� ای ش ره �� ات را با مرور خاط �� ترین دوره حی خت �� ود س �� ش می
Made with FlippingBook