سالهای سکوت
91 لصفف یک به سختی و شدت دکتر زین نبود اما هر جامی سرشار از شراب جهنمی نوشانیدند ولی هیچ ی شدیدی را متحمل شدند و کدام به نوبت خود آیت استقامت و جانفشانی بودند و زجر و شکنجه استنطاق هر یک در حدود ده روز به طول انجامید و بنده از شرح جزئیات و صدمات فرد فرد احبا کنم مگر در چند مورد. نظر می صرف استنطاق بنده (اسدالله علیزاد) های مختلف. آوریل شروع شد. ما جمعاً یازده نفر بهائی بودیم از اطاق ۲۶ استنطاق بنده در روز بردند. در ی سیاسی آنها را اول به حمام می در زندان مرسوم بود که قبل از بردن زندانیان به اداره الله طریفی را دیدم که با وجود آنکه پوست گندمی داشت ولیکن کن حمام بدن آقای حبیب رخت هایی از بدنش کاملاً سیاه شده بود و دو خط کبود از بالای شانه تا کمر کشیده شده بود. قسمت ها چیه؟ اشک در چشمانش جمع گردید و گفت خدا نصیب تو نکند. بعد به الله این پرسیدم حبیب های کبودی که از آقای میرزا عبدالله مؤید که سفیدپوست بودند نگاه کردم و روی بدن ایشان لکه ی قبل از ما مشت و لگد و چکمه به وجود آمده بود به حد وفور موجود بود. معلوم شد که در دوره ی آقای ی شکسته (دنده های آزرده و مجروح و دنده اند و اکنون با بدن این دو نفر در استنطاق بوده رفتند. مؤید در استنطاق شکسته بود) با ترس و واهمه مجدداً به استنطاق می های مقدمات ی سیاسی ما را وارد اطاق دفتر کردند و از آنجا هر چند نفر را به یکی از اطاق در اداره استنطاق بردند. سپس دستور دادند که نیم دایره در یک طرف اطاق بنشینیم ما مدتی سا کت و ی ویژه که شخصی بلند ) معاون دایره Sarichov( صامت در انتظار بودیم که نا گهان ساریچف بالا، لاغر و سیه چرده بود و ما در زندان از شقاوت و سنگدلی او حکایات زیادی شنیده بودیم های چاله میدان طهران را روسفید ای داد که الواط وارد شد و قبل از هر چیز یک فحش چند آتشه کرد و گاهی هم محکم کشید و باز غلاف می کرد. او مرتب موزر خود را از غلاف بیرون می می زد تا نظر ما را جلب نماید. در تمام مدت به جز فحش از دهانش چیز دیگری دست به غلاف می آمد. بعد از مدتی فحاشی و هتا کی و موزرکشی گفت: شما بهائی هستید و به همین سبب بیرون نمی اید و به ما ثابت شده است که بهائیان مخالفین و دشمنان ما هستند و اعضای محفل هم توقیف شده اند و شما که حکم قازورات را دارید ا گر سرسختی روحانی و بزرگان شما هم در استنطاق اقرار کرده
Made with FlippingBook flipbook maker