سال‌های سکوت

141 لصفصف نویسد و با ‌ شد. استاد خندید و با لحن تمسخرآمیزی گفت مداد کلفتی است نمی ‌ زمین پیدا می طوری کند. وقتی او دیلم را ‌ عصبانیت دیلم را گرفت و با سر دیگر به زمین کوبید و گفت باید این به زمین کوبید اقلاً یک سانتیمتر دیلم به زمین فرو رفت. بعد رو به من نموده گفت تو عقبِ من بیا سانتیمتر قطر داشت به من نشان داد ۲۰ متر طول و ۱/۵ مقداری تیرهای چوبی کوتاه که هر کدام سانتیمتر تیز کن. ۱۵ ترِ تبرها را ‌ و تبری به دستم داد و گفت نوکِ طرفِ نازک ی تلخ چند دقیقه قبل را داشتم فوری تبر به دست گرفتم که شروع به کار بکنم گفت ‌ بنده که تجربه سازم. ما خیلی زود با هم صمیمی شدیم ‌ تبرزدنت ناشیانه است اما اگر با من کار بکنی از تو نجار می لذا از موقعیت استفاده کردم و گفتم کار برادران خیلی مشکل است و اضافه کردم که این جوان که بینی او مهندس کشاورزی است شغل مهمی داشته و مدتی معلم بوده و این ‌ به این حال و روز می کارها نکرده به این جهت وارد نیست. او که فطرتاً آدم بدجنسی نبود دلش سوخت و گفت قبل از تان به ما چیزهایی گفته بودند. با هم رفتیم به سراغ برادران و وقتی رسیدیم ‌ آمدن شما درباره ی برادران شد و حال ‌ ها و رنگ پریده ‌ های هردو تاول خونی بسته بود و وقتی او متوجه تاول ‌ دست ی آنها را دید گفت شما بروید به منزل من در آنجا گرم شوید (منزل او در کنار طویله و نزدیک ‌ خسته ی خود را به کمک طلبید و کار خیلی زود انجام شد. این شخص بد ‌ بود) و پسر دوازده ساله برخورد، آن روز ظهر به لطف جمال اقدس ابهی در منزل خود با غذای بسیار ساده و محقر ولی با ‌ روی گشاده با خانمش که زن دهاتی ساده و رئوف و مهربانی بود از ما پذیرایی کردند و در گزارش طور که بنده بعدها فهمیدم حدا کثر همراهی را با ما کرده بود. ‌ خود جهت پرداخت اجرت آن کند ‌ ناشیگری زحمت را زیاد می این مسئله جهت ما مسلم بود که ا کثر دردسرهای ما در اثر عدم اطلاع و ناشیگری ما بود و مردم گونه همراهی و مساعدت فرو گذار نبودند. ‌ نواز بودند و از هیچ ‌ نسبت به ما رئوف و مهربان و مهمان کنم تا معلوم شود که به علت وارد نبودن به کار ‌ های خودمان را تعریف می ‌ یک مثال از ناشیگری شد. ‌ چقدر زحمت زیاد می کرد ‌ در قسمت ترانسپورت کار می ۲ ی ‌ در اوایل فوریه یکی از جوانان بهائی را که در فیرمای شماره

Made with FlippingBook flipbook maker