سالهای سکوت
74 های سکوت سال متأثر و متأسف شدند و مدتی طولانی احبا به دعا مشغول شدند و همه مخصوصاً احبا نگران بودند ی زیادی نبیند زیرا که ایشان همیشه ما را به استقامت تشویق که در استنطاق و شکنجه صدمه کردند. می بعد از دو روز درب اطاق باز شد و دیدیم آقا سلامت و خوش و خرم وارد اطاق شد. زندانیان که از بابت ایشان نگران بودند و انتظار نداشتند که به این وضع ایشان را ببینند همه تعجب کردند و به کردند که در این موقع ایشان فرمودند پسران و برادران من! من آمیز نگاه می یکدیگر با نگاه استفهام در آنجا واضح و روشن فهمیدم که تشریفات استنطاق یک بازی بیشتر نیست آنها هر چه تصمیم خوانیم مجلس را نمی داشته باشند با ما خواهند کرد و هر چه بخواهند خواهند نوشت. ما که صورت اند حالا که این طور است و هر چه دانیم که چه نوشته ایم ولی ما نمی گویند این طور نوشته به ما می خود و نویسند و ما هم باید نخوانده آن را امضاء کنیم پس چرا ما خودمان را بی خواهند می می جهت اذیت کنیم؟ همه فرمایش آقا را تصدیق کردند و کسانی که هنوز به استنطاق نرفته بودند بی خوشحال شدند و فهمیدند در چه موقعیتی هستند. در خلوت از ایشان پرسیدیم که چه شد و چطور گذشت و از جزئیات استنطاق جویا شدیم. ایشان فرمودند مستنطق من شا گرد خودم بود (شغل ایشان معلمی بود و مدتی در مدارس دولتی تدریس نمودند) وقتی ما وارد اطاق استنطاق شدیم همه را سر زانو و رو به دیوار نشاندند. هنوز ضرب می ی ما شروع شود. شوند شکنجه و کتکی شروع نشده بود و منتظر بودیم که وقتی مأمورین جمع می چیزی نگذشته بود که درب باز شد و کسی مرا به نام صدا زد و صورتم را به طرف صدا برگرداندم دیدم یبگلاریف شا گرد خودم است او مرا به اطاقش برد با احترام نشاند و گفت تو دو سال معلم هایم گوش خواهم که خوب به حرف ای معلم تو بشوم و می خواهم چند دقیقه من بودی و حالا من می دهی و بعد اضافه کرد که دولت هرچه در نظر گرفته با شما خواهد کرد و نوشتن گزارش شما و مجلس ی تشریفاتی دارد. اصل عمده صورت کشید فقط جنبه خورید و زجری که می هایی که می کتک مجلس من نویسم و تازه ممکن است آن را هم ندیده بگیرند. در موقع تنظیم صورت است که من می داند که من چه نوشتم در آخر به نویسم ولی او نمی می دهد و من کنم و طرف جوابی می سئوال می مجلس دهم که صورت کند من که به کسی اجازه نمی گویم زیر آن را امضاء کن و او امضاء می او می مجلس از من بخواهد. هایی که دیده صورت کند بعد از آن صدمه را بخواند و کسی هم جرئت نمی بعد شا گردم رو به من کرد و گفت امیدوارم مقصود مرا فهمیده باشی!... در جواب به او گفتم کاملاً
Made with FlippingBook flipbook maker