سالهای سکوت
82 های سکوت سال چون و آباد بودند و احبا ایشان را مظهر وفاداری و اطاعت و انقیاد بی شدید عموم احبای عشق های قحطی و ای از احبای الهی در سال دانستند. وقتی عده چرای اوامر و دستورات مبارک می گرسنگی عازم ایران شدند عائله و بستگان ایشان نیز عزیمت نمودند و یقین داشتند که پس از چندی جناب ارباب نیز عزیمت خواهند نمود ولی ایشان حاضر به عزیمت که خلاف میل مبارک بود نشدند و به خواهش و التماس عائله وقعی نگذاشتند و فرمودند میل مبارک نیست. در ملاقاتی های مکرر که از الله دومین پسر جناب ارباب داشتم ایشان گفتند که پس از دعوت که با آقا ذبیح آباد بودند) ا گر شما مایل الله متأهل و در عشق شد بالاخره من به ابوی گفتم (آقا ذبیح طهران می باشید بروید به ایران من شخصاً شما را به بادکوبه برده سوار کشتی می کنم و در بندر پهلوی برادرم «پدر به تهران شما را از کشتی پیاده خواهد کرد. ولی ابوی رضایت ندادند ومن به تهران نوشتم شوند و با آمدنی نیستند و شما دیگر به او کاری نداشته باشید» چندی بعد ایشان سخت مریض می پسر ترین شوند و جمشید خان کوچک های خانواده حاضر به عزیمت به ایران نمی وجود خواهش ای در نهایت خضوع و امرالله متوسل شده عریضه ایشان به ذیل مکرمت و مبارک حضرت ولی نماید و در خاتمه وضع و حال ارباب و کسالت ایشان را بیان می انکسار و تسلیم و رضا عرض نموده ی ایشان چنین است: نویسد: عین عریضه نیز خواستار صلاح و میل مبارک شده می حضور مبارک یگانه مولای حنون و مهربان حضرت غصن ممتاز ولی امرالله ارواحناء فدا ی صبر و عنان اختیار از کف ربوده و مجبور به اظهار ساخته این جانبان از رشته است به وطن عزیز آباد مدتی ی حاجی محمد کاظم مرحوم، سا کن عشق سلاله ی عشق ایم. ابوی این جانبان حاجی علی به امر مبارک از مدینه مراجعت کرده ی دیگری نماید. حال مریض است و پرستاری شود مسافرت به نقطه راضی نمی ندارد با کمال خجلت دست به دامان آن مولای عزیز گشته استدعا داریم هرطور ی خروج است و نه ابوی مایل به تخطی از صلاح است رفتار شود چرا که نه اجازه امر مبارک. امیدواریم نظر لطف و مرحمتی فرموده ا گر قابل ذ کر هستیم عنایتی شود. ۱۳۱۳ فروردین ۱۶ زاده طهران: جمشید کاظم
Made with FlippingBook flipbook maker