سالهای سکوت
109 لصفصف گیرند و وقتی پاسبان های عمه را می چسبند به عمه و لباس رویم و می خانه نمی خواهیم و به یتیم می های عمه را چسبیده بودند که دامن ایشان پاره کشد به قدری محکم عمه و لباس آنها را گرفته می کنند و این دفعه آنها را کاملاً ها را با اشک چشم و گریه و فغان از هم جدا می شود و بالاخره بچه می نمایند. خانه می ی یتیم یتیم و روانه آقا طرازالله گلپایگانی های استنطاق بیان کنم و این یکی از آن حوادث خواهم از صحنه این آخرین تراژدی است که می شود پیدا کرد. مظلوم این انگیزی است که در قرون وسطی هم نظیر آن را نمی دلخراش و غم ی دلسوز و جانگداز طرازالله فرزند ارشد جناب آقا سید مهدی گلپایگانی است که در همان صحنه آباد است توقیف شد. تراژدی او به قدری تند و های عشق شب اول در گوگ تپه که یکی از محله آباد هم داده سریع انجام شد که حتی مهلت انتقال او از محل وقوع حادثه به زندان مرکزی عشق نشد. چهار ماه بعد از شهادت طرازالله شخص ترکمنی که خود شاهد و ناظر آن حادثه بود و مدتی ها معمولاًً را با طرازالله در یک زندان به سر برده بود با اشک چشم واقعه را تعریف کرد. ترکمن شان از جان دریغ ندارند ولی در عین حال در دوستی بسیار صمیمی و باوفایند و به جهت دوست گذارد ای در شخص ترکمنی چنان اثری باقی می به سنگدلی و شقاوت هم مشهورند. و وقتی واقعه کند باید دانست که آن حادثه واقعاً تأثرانگیز و که بعد از چهار ماه آن را با اشک چشم بازگو می آور بوده است. گریه روز جلو دیوار واداشتند. او حکایت کرد که طرازالله را خیلی زجر و شکنجه دادند. او را چند شبانه خوابی او را تر شده بود. تشنگی و بی پاهایش به شدت ورم کرده بود و ساق پایش از رانش ضخیم کرد مأمورین لیوان آب را از بالا به طوری که از نزدیکصورت کرد و وقتی او آب طلب می اذیت می برد که مقداری آب از هوا بگیرد ریختند. بیچاره طرازالله صورتش را جلو می او بگذرد به زمین می کشی که به همین منظور در دست ی خط انصاف که منتظر این عمل او بودند با تیغه ولی مأمورین بی کرد و ناله و فریاد از قلب کوبیدند که جای خط کش ورم می داشتند با چنان مهارتی توی سرش می شد. او را خیلی اذیت کردند ولی او زیر بار قبول اتهامی که به او اش بلند می حزین و دل ریش نوشت. بالاخره او را جلوی چرخ خواستند نمی رفت و چیزی که می کردند نمی پیشنهاد می
Made with FlippingBook flipbook maker