سالهای سکوت
115 لصفصف آمدند که حد نداشت. در اوایل قلب نداشتند به قدری از آزاد شدن زندانیان خوشحال به نظر می شدند بعداً رسید به روزی بیست نفر، از اطاق ما چهار نفر بهائی و در حدود روزی دو سه نفر آزاد می بیست نفر مسلمان آزاد شدند ولی یک دفعه و به طور نا گهانی این عمل متوقف شد و تضییقاتی هم پیش آمد. آزادی استاد محمدرضای موقنی از جمله کسانی که در این موقع آزاد شدند جناب استاد محمدرضای موقنی بودند. شغل ایشان الاذ کار های مشرق آمدند. ایشان افتخار ساختن درب نظیر به شمار می نجاری بود و استادی ماهر و بی چنان آمد و شایسته و لایق و درخور آن آباد را که هر یک از آنها شاهکار صنعتی به شمار می عشق ی خانه ساختمان عظیم و جلیل و جمیلی بود داشتند. روزی جناب استاد و چند نفر دیگر را به دفتر های خود خداحافظی اطاقی زندان احضار کردند و ایشان به اطمینان این که آزاد خواهد شد از هم گوید تو چرا آمدی؟ برگرد برو اطاق بیند می روند. متصدی دفتر تا ایشان را می کرده به دفتر زندان می ها علت مراجعتش اطاق نماید. هم خودت. استاد در نهایت یأس و پریشانی به اطاق خود مراجعت می نامی ما را گذر ندادند. فرمایند: در کوی نیک پرسند و ایشان در جواب می را می گویند: قدرت تو ها را به کمال عجز و ابتهال بلند نموده می و بعد به محل خواب خود رفته دست است تغییر ده قضا را و بعد با کمال سکوت و وقار با حالی که دلالت بر رضا و تسلیم در مقابل قضایای الهی بود نشستند. بعد از دو روز مجدداً ایشان را از دفتر زندان خواستند و آزادشان کردند. وقتی از زندان خارج شده دهند تا شوند. پس از چند قدمی از شدت ضعف و ناتوانی به دیواری تکیه می وارد خیابان می روند افتد. جلو می نفسی تازه کنند. در این وقت چشمشان به شخصی که کنار جوی آب نشسته می زاده بودند که همان شناسند. ایشان خانم سینا تا ببینند کیست و بعد از صحبت هر دو همدیگر را می روز از زندان آزاد شده و از شدت ضعف قادر به حرکت نبودند. ایشان از جناب استاد خواهش کند که از شهر یکی از احبا را بفرستند تا ایشان را ببرد. ا گر آقای موقنی در آن روز اول که به می شدند معلوم نیست که سرکار خانم سینازاده چه مدتی در آن محل دفتر احضار شده بودند آزاد می
Made with FlippingBook flipbook maker