سالهای سکوت
فصل سیزدهم روزهای آخر زندان
در روزهای آخر به بستگان زندانیان اجازه داده شد که با کسان خود در زندان ملاقات کنند و ای پول و لباس جهت سفر بستگان تبعیدی خود به زندان آورند. در بین زندانیان اشخاصی بسته شان در سال قبل به ایران تبعید شده بودند و کسی را نداشتند که در این بودند که اقوام و بستگان موقع حساس و حیاتی با مبلغی پول و یا پوشا ک که در محل تبعید بسیار حیاتی و به قیمت جان کس بودند و رسانی کند. در میان احبا هم، اینگونه اشخاص به ظاهر بی شد به ایشان کمک تمام می ی ستمدیده در پناه آن امید و انتظاری نداشتند ولی روح وحدت و اتحاد که سالیان دراز این جامعه ها که تبعید نشده ی معدودی از خانم آرمیده بود از این امتحان هم سرافراز و مفتخر بیرون آمد. عده بودند با شوق و اشتیاق و میل و رغبت دست پرمهر و محبت خود را خواهروار به سوی دوستان های سرد و تن رنجور آنان را به آتش کس و تبعیدی دراز کرده به ملاقات آنها شتافتند و قلب بی ی راه و لباس گرم آنها را با قلوبی مملو از محبت و وفاق و اشک شوق گرم نمودند و خرج و توشه ی زیادی شد عده ها ظاهر نمی شادی و خلوص تقدیم نمودند. ا گر این فدا کاری و مردانگی از خانم ی ما بود با زندگی ی هفت ساله از دوستان رحمانی در همان زمستان اول که شدیدترین زمستان دوره نمودند. وداع می
Made with FlippingBook flipbook maker