سالهای سکوت
47
لصفف
کس را نشنیده گیرد. و گداز طفلان معصوم و بی
بترس از آه مظلومی که بیدار است و خون بارد تو خوش خفته به بالین تو آید سیل بارانش ها که هر یک عزیزانی در چندی بعد از توقیف و بازداشت آقایان، صدور حکم خروج به خانم های تبعیدی، زندان داشتند شروع شد و این حکم تبعید و اخراج بلد را داشت. در میان خانم شد پانزده پیرمردان سالخورده و پسرهای کم سن و سال هم بودند. هر حکم خروجی که صادر می آباد به طرف ایران خارج شود شد که در روز پانزدهم باید از عشق روز مهلت به صاحب آن داده می کرد کامیون با مأمور مخصوص آمده او را در کامیون نشانده تا سرحد و اگر در آن روز عزیمت نمی دادند. بردند و او را تحویل می می در این مدت پانزده روز کسانی که صاحب منزل شخصی بودند بایستی از زندان از کسان خود وکالت گرفتند. در اوایل این کار پر از دردسر و مشکل بود ولی بعداً آسان شد. خطی جهت فروش آن می نامه به نوشتند و هر روزه چند وکالت سانتیمتر می ۱۵ در ۶ وکالت را روی یک تکّه کاغذ در حدود ای جز امضاء نداشت. شد و صاحب منزل چاره زندان آورده می بایست در این مدت تمام اثاثیه و لوازم زندگی ها می ی کمی آن را داشتند خانم گذشته از منزل که عده که تا آن روز به خون جگر تهیه شده بود را به پول تبدیل کنند و در مقابل چیزی بخرند که بتوانند با خود به ایران ببرند و در مواقع ضروری آن را بفروشند و خرج مایحتاج یومیه کنند. ها صدها آباد به پا شده بود که تا آن زمان هرگز به خود ندیده بود. ده غوغا و محشری در بازار عشق فروشنده در بازار بودند ولی خریدار وجود نداشت. چه بسا خانمی اثاثیه محقر خود را جهت فروش شد که آن را در بازار گذاشته آمد که حتی قیمتش را سؤال کند و او مجبور می برد و کسی جلو نمی می و با دست خالی و دلی شکسته و غمگین مراجعت نماید زیرا یک دفعه کرایه حمل به بازار را داده کرد امیدی به فروش فردا هم نداشت لذا مبلغی میگرداند و دوباره فردا حمل می بود و اگر آن را بر نظر کردن از اثاثیه بود. هنگفت بابت کرایه از جیبش رفته بود پس صرف در صرف ای که به جهت همسر خودم پیش آمده و جهت روشن شدن مطلب و نشان دادن وضع بازار واقعه کنم. شاید صدها نظیر آن رخ داده باشد را بیان می
Made with FlippingBook flipbook maker