سالهای سکوت
72 های سکوت سال داد که نا گاه شبانگاه ظلم ظالمان و قساوت مهر و محبت و توجهات مادری را یکجا انجام می ی خود ای در کنار لانه کس نمود. درست مثل این که پرنده سنگدلان سه طفل صغیر را یتیم و بی ی پرواز نیستند، بوده های ضعیف و کوچک خود که هنوز مستعد و آماده مشغول دادن دانه به جوجه ی فدا کار رها سازد و او را سرنگون باشد که نا گاه صیاد سنگدلی تیری از کمینگاه بر جگرگاه پرنده گناه را یتیم و از آب و دانه محروم نماید. و این واضح است که چه های مظلوم بی نماید و جوجه الله کسانی شود؟ سبحان ها خواهد بود. ولی آیا چنین صیادی پیدا می سرنوشت شومی در انتظار بچه کردند ا کثراً صاحب اولاد و جگرگوشگانی بودند که برای رفاه که این اوامر و دستورات را صادر می دانستند که این پدر و پدرانی امثال او مبرا و آسایش آنها از هیچ چیزی فروگذار نبودند و خوب می از هرگونه خطا و گناهی هستند پس چرا اقلاً از توقیف چنین پدرانی که در این موقعیت بودند نظر کرد. ای است که پیش آمده و باید از چراهایش صرف نظر نکردند. به هر حال واقعه صرف ی عالم خلقت است چرا باید دانم انسانی که مظهر صفات رحمانی و اشرف مخلوقات و نتیجه نمی گاه صفات ملکوتی است را با حجاب تاریک و سیاه ی پا ک و مصفای قلب خود که تجلی آیینه دینی و لاقیدی و لامذهبی بپوشاند و اصول و تعالیم الهی را پشت سر اندازد تا به غول درنده و بی مخوفی مبدّل شود که حیوانات سبع و خونخوار از او عار داشته باشند. های ی شب مأمورینی آمده درب را کوبیدند و بچه چند روزی بعد از توقیف آقا غلام مجدداً در نیمه های شب چشیده بودند به وحشت و ی کوبیده شدن درب را در نیمه مارگزیده که یک دفعه مزه ها در منزل یکه و تنها بودند و کسی در آنجا نبود که در آن ساعت افتند. این بچه اضطراب می زا به او پناه برند، خود را در آغوش او اندازند و اقلاً چشمی از اشک تر کنند. دختر ارشد وحشت کند که در تاریکی شب رفته درب را باز کند ولی فرزانه که از همه لرزد و جرئت نمی از ترس می پرسد که با کی کار دارند وقتی اسم پدر را از او کند و می تر بود در را باز می تر و جسور کوچک گوید بروید پدر ما را سه شب قبل بردید و اینجا هم دیگر کسی نیست که بتوانید ببرید پرسند می می ما اینجا فقط سه دختر خردسال هستیم. آقا غلام چنانچه ذ کر شد در تابستان اول از نعمت بینایی محروم شدند و به همین سبب هم در استنطاق ایشان را اذیت و آزار نکردند. ایشان بعد از آنکه ما را تبعید کردند مدتی در زندان بودند برد آباد بود ایشان را به منزل خود می و بعداً آزاد شدند و فروغیّه خانم خواهرزن ایشان که در عشق کنند. و پس از چندی در اثر زخم معده که در زندان دچار شده بودند به ملکوت ابهی صعود می
Made with FlippingBook flipbook maker